گفتگوی زندگی و مرگ
نوشته شده توسط : کسری

 

گفتگوی زندگی و مرگ
 
زندگی به مرگ گفت: « چرا آمدن تو رفتن من است؟ چرا خنده تو گریه من
 
است؟»
 
مرگ حرفی نزد!
 
زندگی دوباره گفت: « من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه. من با بودنم
 
زندگی می بخشم و تو نیستی.»
 
مرگ ساکت بود !
 
زندگی گفت: « رابطه من و تو احمقانه است! زنده کجا، گور کجا؟ دخمه کجا،
 
نور کجا؟ غصه کجا، سور کجا؟»
 
اما مرگ تنها گوش می داد !!
 
زندگی فریاد زد: « دیوانه، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم؟؟؟»
 
و مرگ آرام گفت: « تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده
اید»
 
 
خدا جواب داد : « گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حالت
 
را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو . ايمان را نگهدار و ترس را به
 
گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن .
 
زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد.»



:: بازدید از این مطلب : 2733
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: